Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (2045 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Seine Skulpturen fügen sich mit größter Selbstverständlichkeit in die Natur ein. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
so dass sie im Stande sind U به طوری که آنها بتوانند
Da standen sie in all ihrer Pracht. U آنجا آنها در تمام زر و زیور خود بودند.
Sie haben sich über seine Sprechweise mokiert. U آنها او را از طوری که حرف می زد دست انداختند.
Es geht ihnen gut. U آنها تامین مالی دارند .
blinder Alarm U شوخی آمیخته بافریب
Gewürzkräutermischung {f} U آمیخته ای از ادویه و سبزیجات معطر
Amalgam {n} U ملقمه [فلز آمیخته با جیوه]
Vielen von ihnen gelang die Flucht in den Jemen, wo sie eine neue Terrorgruppe bildeten. U بسیاری از آنها موفق به فراربه یمن شدند جایی که آنها یک گروه تروریستی جدید تشکیل دادند.
Zugehörigkeit {f} U تعلق
Abhängigkeit {f} U تعلق
Fahrlässigkeit {f} U سهل انگاری
Frivolität {f} U سهل انگاری
gehören U تعلق داشتن
stammen [von] etwas U تعلق [به] چیزی داشتن
einer Sache angehören U به چیزی تعلق داشتن [وابسته بودن]
zu Jemandem [etwas] gehören U به کسی [چیزی] تعلق داشتن [وابسته بودن]
zugehörig sein U تعلق داشتن [وابسته بودن] [اصطلاح رسمی]
sich ein grünes Mäntelchen umhängen U نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
Jemanden volllabern <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
sozusagen <adv.> U چنانکه گویی [اگربتوان چنین چیزی گفت ] [شبه] [انگاری اینطوری بود]
quasi <adv.> U چنانکه گویی [اگربتوان چنین چیزی گفت ] [شبه] [انگاری اینطوری بود]
Das schuldhafte Handeln kann vorsätzlich oder fahrlässig sein. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
gleichsam <adv.> U چنانکه گویی [اگربتوان چنین چیزی گفت ] [شبه] [انگاری اینطوری بود]
Denkmal {n} U مجسمه
dort <adv.> U آنجا
daraufhin <adv.> U در آنجا
Bildhauer {m} U مجسمه ساز
mojasameh sazi U مجسمه سازی
Gleichgewicht {n} U توازن [در طبیعت]
bis zu U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Bildhauerei {f} U مجسمه سازی
so weit wie U تا آنجایی که [تا آنجا که ] [ تا ]
Bildschnitzer {m} U مجسمه ساز
Bildschnitzerei {f} U مجسمه سازی
verliebt, verlobt, verheiratet U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
was mich betrifft U تا آنجا که به من مربوط می شود
Büste {f} U مجسمه بالاتنه انسان
von mir aus U تا آنجا که به من مربوط می شود
was mich angeht U تا آنجا که به من مربوط می شود
Dort herrschen schlechte Zustände. U وضعیت در آنجا بد است.
Bildhauerkunst {f} U هنر مجسمه سازی
meinerseits <adv.> U تا آنجا که به من مربوط می شود
stecken U گذاردن [که در آنجا گیر بکند]
Dort beginnt die Autobahn. U شاهراه آنجا شروع می شود.
Ich bin in einer Minute da. U من همین الآن می آیم آنجا.
Außer mir war niemand da. U هیچکسی غیر از من آنجا نبود.
Nimm deine dreckigen Pfoten da weg! U دست [پنجه] کثیفت را از آنجا بردار!
zurückkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
umkehren U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
dazu kommen lassen U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
Wir sind fast da. U ما تقریبا به آنجا [به آن موضوع] رسیده ایم.
Ich bin um achzehn Uhr dort. U ساعت شش بعد ظهر آنجا هستم.
Rolle für Standbein U چرخ پایه [میز یا مجسمه یا چراغ]
Art {f} U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
Natur {f} U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
Eigenart {f} U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
Charakter {m} U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت]
Er hatte nichts dagegen [einzuwenden] , dass ich dorthin ging. U برای او هیچ ایرادی نداشت که من به آنجا رفتم.
Schalter {m} U گیشه [با شماره که به آنجا صدا زده می شود]
Wesen {n} [von Dingen] U سرشت [ماهیت] [خوی] [ذات] [طبیعت] [چیزها]
Es ist dort alles beim Alten. U آنجا هیچ چیز تغییر نکرده است.
Es war ganz anders als an meiner bisherigen Schule. U آنجا خیلی با مدرسه قبلی من فرق داشت.
derart <adv.> U [به] طوری
irgendwas U چه طوری
so ..., dass ... U طوری ... که ...
solchergestalt <adv.> U [به] طوری
solchermaßen <adv.> U [به] طوری
auf solche Weise <adv.> U [به] طوری
dergestalt <adv.> U [به] طوری
Man kommt nur zu Fuß dorthin. U به جز پیاده جوری دیگر نمی شود به آنجا رفت.
Hotelzimmer sind dort ziemlich teuer. U قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
Eines Tages möchte ich ein Pferd haben, das ganz mir gehört. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
irgendwie <adv.> U هر جوری [به هر طوری]
Bude {f} U جایی که دوستان [همکاران] اغلب آنجا همدیگر را ملاقات می کنند
Bildsäule {f} U تندیس ستونی [ستون حجاری شده به صورت مجسمه تمام قد]
[Bis dahin] so weit, so gut. Dann allerdings ... U [تا آنجا یا تا آن نکته ] تا حالاهمه چیز روبه راه است. سپس هرچند که ...
Jemanden [etwas] als etwas ansehen U کسی [چیزی] را طوری در نظر گرفتن
Jemanden [etwas] für etwas halten U کسی [چیزی] را طوری در نظر گرفتن
der Meinung sein, dass ... U این عقیده [نظر] را دارند که ...
Es gibt ... U اینجا ... وجود دارد [دارند]
Mir fallen die Haare aus. U موهای سرم دارند میریزند.
Stillstand {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrsinfarkt {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
totaler Stau {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Verkehrskollaps {m} U راهبندان مطلق [به طوری که چهار راههای اصلی بسته شوند]
Jemanden [sich] aussperren [aus etwas] U در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
sie <pron.> U آنها را
sie <pron.> U آنها
ihnen <pron.> U به آنها
ihrerseits <adv.> U از طرف آنها
die Pille versüßen <idiom> U چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
sturmfrei <adj.> U اختیار خانه ای [هر چه که دوست دارند می توانند بکنند]
alle Mögliche tun U تک و پوی زدن [به هر دری زدن] تا آنجا که امکان پذیر باشد
Sie machen eine Reise. آنها میروند سفر.
Er kann sie sehen. U میتواند آنها را ببیند.
Sie sind gleichwertig [ebenbürtig] . U آنها همتراز هستند.
Die Waffengesetze müssen überdacht werden. U قوانین تفنگ نیاز به بازبینی [تجدید نظر] دارند.
Haben die Züge Anschluss? U [خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار]
Zwischen 1 und 2 liegen Welten. <idiom> U ۱ و ۲ یک دنیا باهم فرق دارند [بسیار متفاوت هستند] .
Sie haben mir die Schuld an dem Unfall gegeben. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
Sie waren alle gleich. U همه آنها یکی بودند.
Sie haben mir ausnahmsweise erlaubt ... U آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Sie haben sich gegriffen. U آنها به یقه همدیگر پریدند.
Was hält die traditionelle Mittelschicht von dieser Politik? U بازاریها و خانواده های متوسط چه نظری در باره این سیاستمداری دارند؟
Die Gegner einer Abspaltung liegen nur leicht vorn. U مخالفین جدایی [در رای گیری] فقط کمی جلو قرار دارند.
das fünfte Rad am Wagen sein U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
Kolonie {f} U گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی از قوانین و حکومت کشورشان در آنجا پیروی کنند
Sie wechselten keine Worte. U هیچ کلمه ای بین آنها رد و بدل نشد.
Die Nachricht hat sie tief erschüttert. U این خبر آنها را بسیار پریشان کرد.
Sie betreiben ganz offen seinen Rausschmiss. U آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
Sie sind altersmäßig nicht weit auseinander. U آنها از نظر سنی خیلی با هم فاصله ندارند.
Ich nehme die dir mal ab. U من آنها را [که دردستت هستند] از تو می گیرم [برای کمک] .
Das Gericht machte kurzen Prozess mit ihnen. U دادگاه خیلی فوری به قضیه آنها رسیدگی کرد.
Sie leben den größten Teil des Jahres im Ausland. U آنها بخش بیشتری از سال را در خارج زندگی می کنند.
Gibt es einen waschsalon mit Dienstleistung in der Nähe? U یک سالن لباس شویی که آنها برایم بشورند در نزدیکی به ما هست؟
Sie müssen das mindestens 2 Wochen im Voraus bekanntgeben [ankündigen] . U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Ihre Blicke trafen sich. U آنها به هم زل زدند. [همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
Pflock {m} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
Opfer fühlen sich oft ohnmächtig gegenüber dem Verbrechen, das sie mitgemacht haben. U قربانیان اغلب در برابر گناهی که به آنها انجام شده حس ناتوانی می کنند.
Klammer {f} U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
falscher Freund U واژه ای در دو زبان که شبیه به هم هستند اما معنی آنها کاملا فرق دارد.
Beamte werden an jenen Standorten postiert, wo sie am meisten gebraucht werden. U افسران به مکان هایی که آنها بیشتر مورد نیازباشند مستقر شده اند.
Ein Remis könnte sie den Aufstieg in die erste Liga kosten. U یک برابری [در مسابقه] می توانست پیشرفت به گروه اول برای آنها تمام بشود.
Er kaufte ihnen aus einem Schuldgefühl heraus teure Geschenke. U او [مرد] بخاطر احساس گناهش برای آنها هدیه گران بها خرید.
Sie haben den Spagat zwischen der Beibehaltung des ländlichen Charms und moderner Umgestaltung geschafft. U آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
Dann bekam ich die übliche Leier von der Frau und den Kindern zu hören, die er ernähren muss. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
Kurz vor dem Zugriff der Polizei gelang ihnen die Flucht. U چند دقیقه قبل از اینکه پلیس هجوم بیاورد آنها موفق شدند فرار بکنند.
Die Miliz brannte das Dorf nieder, nahm die Bewohner gefangen und verlangte Lösegeld für sie. U جنگجویان غیر نظامی روستا را آتش زدند. ساکنین را اسیر گرفتند و درخواست پول برای آزادی آنها کردند.
Sie verlieren das Spiel. Trotzdem sehen wir es uns an. U آنها بازی را می بازند. با این حال ما آن [بازی] را نگاه می کنیم.
Briefbeschwerer {m} U وزنه روی کاغذ [چیز سنگینی که روی اوراق روی میز می گذارند تا باد آنها را پراکنده نسازد]
Recent search history Forum search
1das steckt ein Zettel
1كاش آنجا بودم
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
2ما قرار گذاشتیم که به آنجا برویم; wir haben beschlossen dort zu gehen (??)
1hergehen
1übernahmeersuchen
0خرید بهترین یو پی اس 2018
0Verwaltungsarbeit
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com